علمدار

طرح دل 1

سه شنبه, ۱۶ مهر ۱۳۹۲، ۰۴:۳۶ ق.ظ

این سال های آخر کم تر از همیشه حرف می زد، بیش تر از همیشه راه می رفت

و ساعت ها بدون این که خواب باشد چشم هایش را روی هم می گذاشت.

وضو می گرفت، رو به قبله می نشست و چشم هایش را می بست.

یک روز هم تمام شعرهایش و جزوه ای که در شرح غزل های حافظ نوشته بود آورد وسط حیاط و سوزاند.

چندماه بعد وقتی بهار شد، محمدحسین به مشهد رفت و بیست ودو روز آنجا ماند.

آنجا حالش بهتر بود. دیگر نمی گفت: «حالت خواب در چشم هام پیداست.»

این روزهای آخر گاهی به هوش بود، گاهی نبود.

یک روز یکی از دوستان قدیم که آمده بود دیدنش،

پرسید: «آقا، از اشعار حافظ چیزی در نظر دارید؟»

او نگاهش کرد. چشم هایش که توی این صورت رنگ پریده، آبی تر شده بودند، برق زدند.

خواند: «صلاح کار کجا و من خراب کجا؟» 

بعد سرش را توی بالش فشار داد و چشم هایش را بست.


نقل قول : طرح دل برای دلم هست و لا غیر

             طرح دل این هفته علامه طباطبایی ره

  • موافقین ۱ مخالفین ۰
  • سه شنبه, ۱۶ مهر ۱۳۹۲، ۰۴:۳۶ ق.ظ
  • حسین بهرام نژاد

نظرات  (۲)

  • خورشید عالم تاب
  • خیلی قشنگ بود. احسنت.
    سلام
    شما به دیدن سرو دعوتید .
    یازهرا(س)
    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی